خلاصه کتاب آموزش و پرورش تطبیقی، تألیف دکتر محمد علی فرجاد ، انتشارات رشد ، چاپ ششم 1388( جلد اول )
فصل اول  : اصول عمومی و مسائل آموزش و پرورش تطبیقی
بخش 1: اصول عمومی و مسائل آموزش و پرورش تطبیقی
در آموزش و پرورش مجموعه دانش ها ، عقاید ، آداب و رسوم و خصوصیات اخلاقی و قومی جامعه مطرح می شود. عوامل مزبور در جوامع مختلف صورت های گوناگون دارند و به همین علت نمی توان یک نظام آموزشی ایده آل و یکسان که در تمام جهان قابل عمل و اجرا باشد ، ارائه کرد.
از سوی دیگر ، هیچ نظام آموزشی به خودی خود کامل و بدون عیب و نقص نیست وهر سیستم آموزشی با توجه به کمبودها و نواقص خود درصدد رفع و گرایش به سوی کمال است . به عبارت دیگر نظام آموزشی به آنچه دارد قانع نیست و به آنچه ندارد ، می اندیشد و این خود انگیزه ای برای رشد و رسیدن به کمال است .
آموزش و پرورش نهادی  پویا و پیوسته در حال دگرگونی است و حاصل کار آن زمانی می تواند رضایت بخش و مفید باشد که به خواسته های جامعه پاسخ دهد . در سایه آموزش و پرورش صحیح می توان برای مردم جامعه زندگی بهتر و مرفه تری ایجاد کرد و همچنین آموزش و پرورش می تواند تحت روش ها و اصول نادرست وسیله ای برای سقوط و نابودی جامعه تلقی شود .
ارزش و کاربرد هر سیستم آموزشی به هدفهای آن وابسته است . هدف های آموزشی که خود مبنای مقایسه نظام های مختلف هستند ، سمت و سوی عملکرد نظام را مشخص می کنند .به علاوه در تعیین این هدفها عوامل بی شماری دخالت دارند ، که برای مقایسه دو سیستم آموزشی با یکدیگر بناچار باید به آنها توجه کرد .
هدف های آموزش و پرورش
هدف های اموزش و پرورش در کشورهای مختلف گوناگون است  اما وجوه اشتراکی هم دارند . بسیاری از هدفها جنبه عام دارند .مانند : پرورش انسان متقی و سالم یا پرورش انسان با اخلاق و کارآمد .با آنکه پاره ای از هدفها مشترکند اما با توجه به تفاوت های مذهبی ، ملی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی .... در کشورهای مختلف ، عوامل مزبور در روش های اجرایی نظام آموزشی نقش مهمی ایفا می کنند .در عمل تفاوتهای زیادی بین آنها به چشم می خورد .
نظام های  آموزشی به منزله ی ابزارهایی هستند که از یک سو برای پیشرفت اجتماع و از سوی دیگر برای حفظ میراث گذشتگان و ارزش های انسانی جامعه به کار گرفته می شود .
برخی از هدف های آموزشی که در اغلب نظام های آموزشی جهان به صورت مشترک گنجانده شده اند به شرح زیر می باشد :
1- تقویت مبانی مذهبی و اخلاقی در دانش آموزان
2- پرورش تن و روان دانش آموزان با ایجاد مهارت های علمی و بهداشتی در انها
3- آموزش مهارتهای علمی ، فنی و هنری به دانش آموزان
4-  آشنا نمودن دانش آموزان با طرز تفکر درست و منطقی
5-  آشنا ساختن دانش آموزان به مبانی ملی و میراث تاریخی
6- مهیا ساختن جوانان برای احراز شغل
در یک نظام آموزشی باید در حد اعتدال به همه این فعالیت ها توجه شود نه اینکه یک یا دو بند مذکور مورد تأکید واقع شوند و بقیه به فراموشی سپرده شوند .
بررسی هدف های آموزش و پرورش
نظام آموزشی بر پایه هدف های آن استوار است و هدفها جز خواسته های منطقی جامعه چیزی نیست زیرا هزینه ها را مردم به وسیله مالیات و عوارض می پردازند ولذا  « مسائلی که در خارج از نظام آموزش و پرورش ( جامعه ) وجود دارد بیش از مسائلی که در داخل آن مطرح می شود بر محتوای اموزش و پرورش و جریان آن تأثیر           می گذارد. »
پس در بررسی هر نظام آموزشی قبل از هر کاری باید شیوه های حکومتی را بررسی کرد .کندل می گوید : « در بررسی نظام های آموزشی ابتدا باید ایدئولوژی و فلسفه های حاکم بر جوامع مختلف را مورد مطالعه قرار داد و سپس به مقایسه آنها پرداخت ».
دکتر جود (( Joad ))یکی دیگر از صاحب نظران علم آ. پ تطبیقی ، نقش آموزش و پرورش را در جامعه به شرح زیر توصیف می کند :
ü     آماده کردن فرد برای زندگی و برخورداری او از زندگی مطلوب
ü     آماده کردن فرد به عنوان یک تبعه خوب در نظام دموکراسی
ü     آماده کردن فرد برای استفاده مطلوب از همه ی استعدادهای ذاتی خود و تلاش در راه شکوفا ساختن آنها برای یک زندگی ایده آل.
هر جامعه ای دارای نظام ارزشی خاص خود است و در این میان آموزش و پرورش وظیفه ای جز این ندارد که فرد را بر اساس ارزشهای مطلوب جامعه تربیت کند . لازمه تربیت فرد برای سازگاری با جامعه ای که در آن به دنیا آمده وجود ((دیسیپلین )) مقررات و قوانین اجتماعی خاص آن جامعه است و اصرار بر اجرای آنها به منظور حفظ آداب و رسوم و سنت های جامعه و به طور خلاصه فرهنگ و اعتقاداتی مردمی که در آن جامعه زندگی می کنند .
فرهنگ جامعه : مجموعه ی قواعد و آداب و رسومی که فرد برای ادامه زندگی خود در جامعه ملزم به رعایت آنها است ، یعنی نظام ارزش ها
نظام ارزش ها عبارت از اصولی که آموزش و پرورش ملزم به اجرای آنها از طریق اعمال دیسیپلین و مقررات ، یعنی برنامه ها و اصول رفتاری است .
جیمز (( James)) در مورد آموزش و پرورش و مبانی اخلاقی و اجتماعی می گوید :« اولین وظیفه آموزش و پرورش ، جوانان را با مبانی اخلاقی و رفتاری مورد قبول جامعه آشنا سازد و این آشنایی از راه قوانین و مقررات انجام شود . اعمال مقررات باید با وفق و مدارا همراه باشد و گر نه هر گونه تعصب و سختگیری راه را بر ابتکار و رشد فکری می بندد » .
گوستاولوبن (( GUstavele bon)) جامعه شناس فرانسوی می گوید : « جامعه  بدون توجه به سابقه تاریخی ، فرهنگی و اخلاقی خود نمی تواند به حیات ادامه دهد.
بقای هر جامعه به رعایت و حفظ سنت های قومی و اعتقادی و رسوم و عادات آن جامعه توسط مردمی که در آن زندگی می کنند ، بستگی دارد.
فصل اول  : اصول عمومی و مسائل آموزش و پرورش تطبیقی
بخش 2:تاریخچه آموزش و پرورش تطبیقی
با نگاهی اجمالی به کتاب های موجود در زمینه مطالعات تطبیقی به خوبی روشن می شود برخلاف بسیاری از مفاهیم در علوم انسانی که به سختی درباره آن ها اتفاق نظری را در بین متفکرین می توان یافت، تاریخ تحول مطالعات تطبیقی و طبقه بندی انواع روش های آن از گذشته تا به حال در بیشتر کتاب های نوشته شده کمابیش یکسان است. دکتر محمد علی فرجاد سیر تحول در زمینه آموزش و پرورش تطبیقی در قرن های اخیر را به پنج دسته به شرح زیر تقسیم می کند :
دوره اول: نقل مشاهدات سیاحان و بیان خاطرات جهانگردان و مسافران و صاحبان مشاغل سیاسی
دوره دوم: اقتباس و الگو قرار دادن جنبه های آموزش و پرورش کشوری به وسیله کشور دیگر
دوره سوم: دوره همکاری های فرهنگی بین کشورهای جهان برای رسیدن به خیر و سعادت جامعه
دوره چهارم: توجه به نظام آموزش و پرورش به عنوان نهادی اجتماعی که نمی تواند بدون نفوذ فرهنگی – سیاسی – اقتصادی جامعه اش فعالیت نماید.
دوره پنجم : دوره استفاده از روش های علمی معمول در علوم اجتماعی برای آموزش و پرورش تطبیقی
در این قسمت گزیده ای از فرازهای مهم هریک از دوره های فوق و روش های حاکم بر هریک از دوره ها را مرور می کنیم. در این بخش سعی بر این است که این دوره ها و روش ها نیز با هم مقایسه شوند.
دوره اول: نقل مشاهدات و شرح خاطرات سیاحان و جهانگردان 
ابتدایی ترین مطالعات در زمینه تعلیم و تربیت مقایسه ای را می توان در آثار سفرنامه ها و گزارش های سیاحان و جهانگردان روزگاران گذشته به دست آورد. قدیمی ترین مطالعات در این زمینه را می توان در نوشته های گزنفون یونانی که عبارتنداز تعلیم و تربیت و حقوق در ایران باستان و سیرت کورش یافت.
او در نوشته هایش به شرح در مورد تربیت جوانان ایرانی پرداخته و در مورد ارتباط تعلیم و تربیت افراد با مشاغل و شان و مقام اجتماعی آنان سخن گفته است. البته روش گزنفون به شیوه مشاهده بوده است که از این لحاظ بسیاری به این روش او خرده گرفته اند، زیرا او با این شیوه تنها با مشاهده یکی از شهرهای بزرگ ایران به اظهار نظر پرداخته و همچنین نظر شخصی خود را نیز اعمال نموده است.
سلیمان تاجر عرب در سال 851 میلادی طی گزارشی از سفر خود به چین وضع اجتماعی مردم آن دیار را بیان می کند.
چهارصد سال پس از سفر سلیمان جهانگرد دیگر به نام مارکوپولو در سفرنامه خود درباره کین سی یکی از شهر های چین مطالبی را به رشته تحریر در آورده است.
در اواسط قرن نوزدهم ویلیام ولــز نماینده سیاسی اعزامی از طرف امریکا نیز در باره چین مطالبی را می نویسد. توجه به نوشته های این سه تن تفاوت هایی در برداشت هایشان را نشان می دهد که موجب بی اعتمادی خواننده نسبت به هرسه آن ها می شود. زیرا سلیمان جامعه چین را از دید تعلیم و تربیت، مارکوپولو از دید شرافت و ادب و ولز از زاویه فقر و تنگدستی نگاه می کند و نسبت به دو فرد دیگر دیدی بدبینانه دارد.
 دوره دوم؛ اقتباس و الگو قرار دادن جنبه های آموزش و پرورش کشوری به وسیله کشور دیگر
در قرن هجدهم، پطر کبیر، امپراتور روسیه سعی کرد تا امپراتوری از هم پاشیده روسیه را به صورت کشوری مترقی و توانمند همانند کشورهای اروپای غربی درآورد و بدین منظور گروهی را به هلند و انگلستان برای دست یابی به رموز موفقیت این ممالک فرستاد، پس از بازگشت این گروه و دادن گزارش، امپراتور دستور داد تا مدارس برای آموزش دریانوردی و تدریس علوم مربوط به آن در روسیه بنا گردد. وجود این مدارس عامل اصلی ترقی تجارت و صنعت این ممالک است. حتی از معلمان انگلیسی برای تدریس این مدارس دعوت نمودند.
پیروی از این سیاست تنها مختص به روسیه نبوده است، بلکه در طول قرن نوزدهم بر اساس شواهد موجود، سایر ممالک از قبیل آمریکا و ژاپن همین کار را انجام می داده اند.
یکی از معروف ترین مطالعات در زمینه آ . پ تطبیقی ، شیوه کار و مطالعه مارک انتوان ژولین فرانسوی است . اولین اثر علمی در این زمینه  کتابی از او  تحت عنوان « تدبیر و نقطه نظرهای مقدماتی در آموزش و پرورش تطبیقی »است . ده سال بعد از ژولین یکی دیگر از محققان فرانسوی به نام «ویکتور کوزن» استاد فلسفه دانشگاه «سوربن» که بعدها وزیر آموزش و پرورش فرانسه شد به مطالعه در مورد زندگی مردم پروس پرداخت. او مطالعاتی در زمینه امور اداری و سازمان آموزش و پرورش ، نقش والدین و حوزه های محلی در آموزش کودکان و نوجوانان، محتوای برنامه های آموزشی، تربیت، انتصاب و بالاخره حقوق معلمان پرداخت و نتایج مطالعات خود را در اختیار دولت فرانسه قرار داد که این خود راهنما و خط مشی وزارت آموزش و پرورش فرانسه در سال 1831 گشت
دوره سوم؛ همکاری های فرهنگی میان کشورهای جهان برای رسیدن به خیر و سعادت جامعه
دوره ای که در آن همکاری های امکان پذیر فرهنگی میان کشورهای جهان برای رسیدن به خیر و سعادتجامعه ی بشری و برقراری تفاهم بین المللی و صلح عمومی جهان توجه شده است .
در این دوره دانشمندان رنگ بشردوستانه و «انترناسیونالیستی جهانی» به مطالعات و پژوهش های تطبیقی داده بودند. افکار ژولین در زمینه تاسیس یک سازمان بین المللی تعلیم و تربیت و انتشار ماهنامه کنفرانس ها، جامه عمل به خود پوشاند. همچنین اقدامات «ادوارد پیترز» در انتشار بیوگرافی سه ماهه آموزش و پرورش و تدوین اساسنامه برای دفتر بین المللی تعلیم و تربیت اقدام موثری بود..
علاوه بر دانشمندان یاد شده ، برخی از موسسات بین المللی ، مثل سازمان یونسکو که در سال 1945 تأسیس گردید ، به برقراری حسن تفاهم و عدالت فردی و اجتماعی و پیشرفت های فرهنگی در سطح جهانی کمک های زیادی کرده است .سازمان همکاری و توسعه اقتصادیO.E.C.D ) (نیز مصدر خدمات مهمی در مورد پیشرفت های اقتصادی و توسعه روابط فرهنگی در سطح کشورهای پیشرفته جهان شده است .همچنین دفتر بین المللی تعلیم و تربیت ( B.I.E) که مرکز آن در ژنو است ، در زمینه همکاری های فرهنگی در سطح جهانی و برقراری تفاهم بین المللی گام هایی اساسی برداشته است .
 دوره چهارم؛ توجه به نظام آموزش و پرورش به عنوان نهاد اجتماعی که نمی تواند بدون نفوذ فرهنگی سیاسی و اقتصادی جامعه اش فعالیت نمایند.
انتشار مقاله ای کوتاه توسط مایکل سدلر در سال 1900 فصل جدیدی را بر روی مطالعات آموزش و پرورش تطبیقی گشود. در این مقاله او آموزش و پرورش را زاده یک سری عوامل و نیروهای اجتماعی و تاریخی قابل تشخیص می داند. او معتقد است مطالعه و بررسی مدارس به عنوان نهاد اجتماعی بدون در نظر گرفتن نهاد های دیگر اجتماعی، امری است غیر ممکن. محققی که مدارس را بدون در نظر گرفتن نیروها و عامل موثر در آن مورد بررسی قرار دهد و به مجموعه عوامل فرهنگی و محیط اجتماعی حاکم بر جامعه توجهی نداشته باشد تحقیقش اعتبار و صحت علمی لازم را ندارد. سدلر در گزارشی به وزارت آموزش و پرورش انگلستان با عنوان «آشفتگی تعلیمات متوسطه در آلمان و جاهای دیگر» از عمل مستقیم اقتباس فرهنگی سخت انتقاد کرده و چنین می گوید.
ارزش واقعی مطالعه تطبیقی موسسات آموزشی در این نیست که امکان انتقال طرح ها، نوآوری ها و شیوه های تعلیم مرسوم در کشورها را به کشور دیگر آسان نمایند، بلکه هدف اصلی آن است که دریابیم تحت چه شرایط و اوضاع و احوالی جامعه توانسته است در اصلاح و توسعه نظام تعلیم و تربیت خود موفقیت کسب کند و کوشش بعدی باید بر این استوار باشد که شرایط و زمینه های مساعد مشابه را به منظور رسیدن به موفقیت فراهم آوریم.
دانشمندانی که در نیمه اول قرن بیستم به تحقیقات پرداختند اکثرا تحت تاثیر عقاید و افکار سدلر قرار گرفته بودند. به طور مثال ایساک کندل رومانیایی که کتاب آموزش و پرورش تطبیقی خود را سال 1933 منتشر نمود، سعی داشت اثبات کند که نظام های تعلیم و تربیت در ممالک اروپایی متاثر از نظام های سیاسی آن هاست.
 دوره پنجم؛ دوره استفاده از شیوه های علمی در مطالعه ی آموزش و پرورش تطبیقی
دانشمندان در این دوره با اعتقاد بر این که نظام یا دستگاه آموزش و پرورش، یک نهاد اجتماعی است و برای مطالعه آن باید از همان شیوه ای که در مطالعات سایر نهاد های موجود در جامعه به کار می رود بهره گرفت، اقدام به بهره برداری از تجربه های تحقیقی معمول در علوم اجتماعی از جمله علم سیاست، جامعه شناسی و اقتصاد نمودند. بدین وسیله، مطالعات آموزش و پرورش تطبیقی وارد مرحله جدیدی شد که می توان آن را دوره «فرمالیسم» نامید. از ویژگی های مطالعات این دوره استفاده محققان از مطالعه تجربی و به کار بردن روش های آماری و در نهایت سود گرفتن از روش استقرایی در رد یا قبول فرضیه هاست.
 
روش های نو در مطالعات تطبیقی
الف) دیجیتال، الکترونیک و  فن آوری اطلاعات(I.T ):  امروزه به مدد فناوری اطلاعات، در شرایطی که هر مدرسه یا دانشگاهی برای خود دارای یک سایت مستقل است و هر کس در هر زمانی از شبانه روز با سرعتی باور نکردنی حتی از خانه خود می تواند به اطلاعات یک مرکز آموزشی در جای دیگری از جهان دسترسی داشته باشد، دیگر نقش سیاحانی مانند مارکوپولو به غایت کمرنگ می نماید. امروزه مطالعات تطبیقی به جای روش های باستانی و زمان بر، گذشته می تواند در کسری از ثانیه انجام گیرد. اما همانطور که امکانات روزبه روز توسعه می یابد، یقینا انتظارات هم افزون شده اند. به نظر می رسد امروز بهتر است اندیشمندان دانش آموزش و پرورش تطبیقی بیش از آن که به فکر نحوه دریافت اطلاعات (که بسیار سهل الوصول است) باشند، سعی در یافتن یک چارچوب نظری برای مقایسه های منطقی تر داشته باشند. امروز بهتر است روشی را ابداع کنیم که مقایسه ای منطقی تر و مناسب تر را میسر سازد تا به ما این امکان را بدهد که نه با دنیای امروز بیگانه باشیم و نه مقلد کور و بی اندیشه آن شویم. اکنون نظام های آموزش و پرورش و آموزش عالی جهان به جای حفظ اطلاعات خود، حتی با اهداف تبلیغاتی سعی در نشر این اطلاعات دارند. لذا در یک مطالعه تطبیقی باید چارچوب نظری مقایسه کنندگان آنقدر قوی باشد که ضمن واقع بینی و نجات از دام تبلیغاتی نظام های دیگر امکان انتخاب درست را در حجم میلیونی اطلاعات به خوبی داشته باشند.
ب) فیلم های آموزشی که جنبه اطلاعاتی و گاه حتی تبلیغاتی دارند:  این فیلم ها از سوی نظام های آموزش و پرورش و آموزش عالی تهیه می شوند و هدف آن ها اشاعه فرهنگ آن کشورها به سایر ممالک و نیز جذب نخبگان کشورهای دیگر است.
پ) گردهمایی های آموزشی بین المللی: در دنیای امروز هر لحظه گردهمایی های آموزشی در زمینه مطالعات تطبیقی در اقصا نقاط جهان بر پا می شود که می توان با حضور در آن ها از نزدیک با بسیاری از نظام های آموزشی آشنا شد و از تجربیات کشورهای جهان به صورت رو در رو استفاده کرد. سمینارها، سمپوزیم ها، کنگره ها، کنفرانس ها، کارگاه های آموزشی همگی فضاهایی هستند برای این گونه مطالعات. حتی در صورتی که امکان حضور در این دسته از گردهمایی ها وجود نداشته باشد، نتایج آن ها در ژورنال ها و یا بصورت آن لاین در سایت های اینترنتی موجود است. این همه امکانات امروز در اختیار پژوهشگرانی است که دسترسی آسان به مارکوپولو و سلیمان ندارند و در عین حال می خواهند از تجربیات کشورهای جهان در زمینه های آموزشی و پرورشی، چه در سطوح عمومی و یا در سطح عالی استفاده کنند و دانش خود را توسعه دهند. کامپیوتر نیز این امکان را به ما می دهد که با تولید نرم افزارهای آموزشی و تعریف نقطه نظرهای خود و سپس با انتقال اطلاعاتی در حد تنها یک دی وی دی به آن برنامه هایی را طراحی کنیم که بهترین تناسب را با وضعیت کشورمان داشته باشد.
ت) ژورنال های تخصصی بین المللی :  این ژورنال ها که گاه به صورت آن لاین در اختیار هستند به منظور مطالعات تطبیقی تهیه می شوند و منابع مهمی برای این مطالعات به شمار می روند.
ث) سازمان های معتبر بین المللی از جمله یونسکو :  انتشارات دوره ای این دسته سازمان ها می تواند مبنا و ابزار مهمی برای گردآوری اطلاعات تطبیقی در زمینه های آموزش عالی به عنوان یک رشته مطالعاتی جدید و آموزش و پرورش باشد.
ج) فرصت های مطالعاتی اعضای هیئت علمی و فرستادگان کشورها برای این دسته مطالعات :  این روش می تواند اطلاعات دسته اولی را در اختیار کشورها قرار دهد. همانطور که قسمت های قبلی (مربوط به دوره دوم مطالعات) ذکر شد شوروی برای اولین بار در زمان امپراتوری پطر کبیر به این کار دست زد. اما امروزه همین روش می تواند به صورت کاملا علمی و بسیار پیشرفته تر از آن زمان انجام گیرد. شرط اصلی حسن انجام این روش تخصص فرستادگان است.
 
 
 
فصل اول  : اصول عمومی و مسائل آموزش و پرورش تطبیقی
بخش 3:بررسی آموزش و پرورش تطبیقی به عنوان یک علم
آموزش و پرورش تطبیقی به بررسی محتوا و کارآیی نظام های آموزشی و مقایسه آنها با یکدیگر می پردازد . با این مقایسه ضمن یافتن نقاط مشترک نظام های مختلف آموزشی ، مشخص می شود که هر یک از روش های گوناگون تا چه حدی در رسیدن به هدف از کارآیی برخوردارند.همچنین نقاط متضاد سیستم های گوناگون و کیفیت کار هر یک را مشخص می سازد.این خود شیوه ای علمی است که در علوم طبیعی و پزشکی ، بیشتر به کار می رود .به علاوه این شیوه در مردم شناسی برای شناخت خصوصیات خلقی و اخلاقی مردم یک جامعه به کار برده می شود .
مارک آنتوان ژولین ، اولین کسی بود که از این روش در آموزش و پرورش تطبیقی استفاده کرد . او در سال 1817 کتابی تحت عنوان مقدمه ای بر آموزش و پرورش تطبیقی نوشت و در آن نظام آموزشی چند کشور جهان را با هم مقایسه کرد .بر اثر فعالیت های او بود که بعدها موجبات تأسیس سازمان جهانی برای جمع آوری اطلاعات در خصوص مسائل آموزش و پرورش و مقایسه آنها با هم فراهم شد .
در قرن نوزدهم ، اطلاعات زیادی درباره مدارس کشورهای گوناگون و روش های آموزشی آنان جمع آوری شده است. آمریکائیان درباره آموزش و پرورش کشورهای اروپایی مطالعات زیادی کردندو تحت عنوان تعلیم و تربیت در اروپا آثاری منتشر کردند . نمونه آن هوریس من که به همین منظور مدتی را در کشورهای انگلستان ، ایرلند ، اسکاتلند،فرانسه و آلمان وهلند به سر برد و در بازگشت به آمریکا کتابی را درین باره منتشر کرد.
         در سال 1831 ، ویکتور کازین ، استاد فلسفه به دستور وزیر آموزش وپرورش فرانسه از پروس دیدن کرد و مشاهدات خود در خصوص آموزش وپرورش آن را در اختیار دولت فرانسه گذاشت . در انگلستان نیز آرنولد ماتیوو و سر مایکل سِدلر درباره نظام های آموزشی در اروپا تحقیقات دامنه داری کردند.
قرن بیستم شاهد اوج ترقی مطالعات تطبیقی است . اولین نظریه جامع و علمی در خصوص آموزش وپرورش تطبیقی به سر مایکل سِدلر تعلق دارد.او در بررسی نظام های آموزشی گفته است :« عواملی که در خارج از آموزش وپرورش و در جامعه وجود دارد بیشتر از عوامل داخلی آن بر شکل گیری و جریان آموزش و پرورش اثر دارد .» او آموزش وپرورش را جریانی فلسفی و برگرفته از جامعه می داند . تقلید از روشهای بیگانه را به خیر و صلاح جامعه نمی داندو در این مورد همه اصالت را به خصوصیات زندگی اجتماعی می دهد. فرهنگ ملی را عامل موثر در آموزش وپرورش می داند.
پیشگام دیگر آموزش وپرورش تطبیقی آی ـ ال ـ کندل است . کندل غرض و هدف از آموزش وپرورش تطبیقی را چنین خلاصه می کند : « منظور از آموزش و پرورش تطبیقی تنها مقایسه سیستم های موجود نیست ، بلکه هدف از این مقایسه آن است که ما با بررسی سیستم های دیگر بتوانیم در سیستم مورد نظر خود رفرم و دگرگونی به وجود آوریم . » روش کندل برای انجام این مقایسه ، روش تجزیه و تحلیل است .او در مقایسه سیستم ها با هم ، اختلافات آنها را پیدا می کرد و سپس در تجزیه و تحلیل و ریشه یابی موارد اختلاف ، اصول زیر را در نظر می گرفت :
1 ) کشف علت هایی که موجب بروز آن اختلافات شدند.
2 ) تجزیه و تحلیل علت هایی که آن اختلافات را بوجود آورده اند .
3 ) کشف راه حل هایی که برای رفع آنها وجود دارد.
محمد مشایخی در مورد مقایسه نظام های آموزشی گفته است :« در قرن نوزدهم بسیاری از کشورها نظام های تربیتی معمول در کشورهای دیگر را بدون کم و کاست پذیرفتند و قسمت عمده مشکلات کشورهای آسیایی و آفریقایی در قرن بیستم محصول همین تقلید کورکورانه بود که رهبران این کشورها در قرن نوزدهم از کشورهای اروپایی آورده بودند.در آسیا کشورهای ایران و ترکیه و در آفریقا کشورهای مستعمره شمال آن ، نظام های تربیتی کشورهای غربی را در کشور خود معمول داشتند و گرفتار مشکلات فراوانی شدند.
در قرن نوزدهم کشورهایی اروپایی از قبیل فرانسه ، انگلستان ، هلند و بلژیک در تحمیل نظام های آموزشی خود به کشورهای مستعمره اصرار داشتند . فرمانروایان حکومتهای مزبور تصور می کردند که با تحمیل نظام های تربیتی خود به مستعمرات ، می توانند  از مردم سایر کشورهای تحت استعمار خود ، حکومت های وفاداری بسازند .
بنا بر عقیده « تئودور رولر » برخی از عوامل و نیروهای موثر در نظام آموزش و پرورش کشورها که مطالعه آنها توسط کارشناسان آموزش و پرورش تطبیقی کاملاً ضرورت دارد، بدین شرح است :
1) عقاید سیاسی حاکم بر کشور . علل به وجود آمدن این عقاید و جهت تغییر عقاید سیاسی.
2) مبانی سازمان اداری و روش تأمین بودجه آموزش و پرورش
3) نیروها یا ترکیبی از نیروها که بر آموزش و پرورش حاکمند .
4) ارتباط آموزش و پرورش با سازمان های دولتی
5) روشهای اساسی سازمان و اداره و تأمین بودجه کشور
6) تغییر روشها و نوآوری در آموزش و پرورش
پس از پایان جنگ جهانی اول که روابط بین الملل توسعه یافت ،مطالعه تطبیقی در آموزش و پرورش به منظور آشنایی ملل مختلف با هم و ارتباط مسالمت آمیز میان آنها و برقراری صلح و وحدت بین المللی توسعه یافت و رشته های جدیدی در آموزش و پرورش با عنوان آموزش و پرورش بین المللی مورد توجه قرار گرفت . نخستین قدم در این راه بوسیله چند تن از استادان آموزش و پرورش کشور سویس برداشته شد .از سال 1925 دفتر بین المللی تعلیم و تربیت (B,I,E) به صورت یک موسسه دولتی در شهر ژنو آغاز به کار کرد و سپس به صورت یک سازمان بین المللی درآمد که اساسنامه ی آن در سال 1929 تنظیم شد و ایران نیز یکی از اعضای آن می باشد .
از سال 1947 طبق موافقتنامه رسمی که بین  سازمان علمی ، فرهنگی و تربیتی یونسکو ( UNESCO) و دفتر بین المللی تعلیم و تربیت منعقد گردید این دو موسسه در زمینه تعلیم و تربیت با همدیگر همکاری دارند.در حال حاضر مهمترین خدمت این دفتر انتقال اطلاعات و تجارب حاصل از تحقیقات تربیتی ضمن کنفرانس های سالانه یا به وسیله رساله ها و نشریات خود ، به کشورهای مختلف می باشد.هر چهار سال یکبار ، کنفرانس تعلیم و تربیت در شهر ژنو برگزار می شود.
سازمان یونسکو نیز به طور رسمی از سال 1945 از طرف سازمان ملل متحد بوجود آمد و هدف های آن به صورت خلاصه وار به شرح زیر است :
از آنجا که جنگ از فکر انسانها آغاز می شود ، دفاع از صلح نیز باید در فکر انسانها پرورش یابد .در طول تاریخ بشر، بی خبری از راه و رسم زندگی همنوعان ، عامل بدگمانی و اختلاف نظر و در نهایت جنگ و خونریزی بوده است.توسعه فرهنگ و تربیت انسانی به منظور برقراری آزادی ، برابری و صلح برای حفظ حرمت انسانی کاملاً ضرورت دارد و این وظیفه مقدس همگان در جهان است که در راه رسیدن به آن بکوشند. لذا کشورهای تنظیم کننده اساسنامه یونسکو معتقدند که برای تمام افراد به طورمساوی باید وسایل آموزش و پرورش فراهم شود و آراء و عقاید و دانش ها کاملاً آزادانه میان مردم مبادله شود .
ماده 26 اعلامیه حقوق بشر برای ایجاد دوستی میان ملل و گروه های مختلف نژادی ، بهره مندی از آموزش و پرورش را از حقوق مسلم افراد دانسته و بیان می کند :
1 ) هر کس حق دارد از تربیت بهره مند شود . آموزش ابتدایی باید رایگان و اجباری گردد.
2) هدف تربیت باید شکوفا ساختن کامل شخصیت انسانی و تحکیم و تقویت احترام به حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد . تربیت باید تفاهم و دوستی را بین همه ملل ایجاد کند و در راه حفظ و نگهداری صلح جهانی به کار گرفته شود.
3) پدران و مادران در انتخاب نوع تربیت برای فرزندان خود باید حق تقدم داشته باشند.
 
 
 
 
 
فصل دوم  : مبانی فرهنگی و ملی و عوامل موثر در ساختار نظام های آموزشی
امیال و آداب وسنتهای مشترک که در طی اعصار و قرون در جامعه به وجود می آید را خصوصیات ملی می نامند و همین خصوصیات مبانی روابط افراد را در جامعه تشکیل می دهد.نژاد ، زبان و یا محیط جغرافیایی هیچ کدام به تنهایی نمی تواند عامل تعیین ملیت به حساب آید .ملّت به گروهی گفته می شود که با هم زندگی می کنند و روابطی مشترک دارند و سنت های قومی معینی آنها را از سایر کشورها مشخص می سازد و ارزش های معینی در بین آنها معتبر است و به همین جهت در میان خود احساس وحدت می کنند .
در خصوصیات ملی چهار عامل مختلف به چشم می خورد : وراثت ، محیط طبیعی ، محیط اجتماعی و آموزش و پرورش . در مورد محیط اجتماعی و دنیای متحول امروز ، عوامل اقتصادی ، تاریخی ، دینی و سیاسی که نقش سازنده ای در جامعه دارند ، باید همواره در نظر داشت . خصوصیات ملّی همواره تحت تأثیر گروه های مترقی و پیشرو جامعه و همچنین پیشرفت دانش و اکتشافات و باورهای علمی قرار دارد. آموزش و پرورش نیز در تحول و تغییر خصوصیات ملی تا حدی موثر است .
عامل جغرافیایی و اقتصادی
      مردمی که در جوامع بزرگ زندگی می کنند به نسبت افرادی که بطور پراکنده در روستا و شهرهای کوچک زندگی می کنند ، کمتر با هم انس می گیرند .و افراد روستا و شهرهای کم جمعیت بیشتر با هم در ارتباطند و از عواطف رقیقتری برخوردارند و به همین دلیل وابستگی عمیقتر و همکاری بیشتری بین آنها مشاهده می شود.
     در جوامعی که وضع اقتصادی مردم در آن رضایت بخش نیست ، آموزش و پرورش صورت غیر رسمی دارد و فقط شامل کسب مهارت های لازم و ضروری زندگی می شود .در صورتی که در جوامع پیشرفته آموزش و پرورش به صورت رسمی و در سطح گسترده ارائه می شود.
      آموزش وپرورش رسمی در جوامعی مطرح می شود که تولیدات آنها بیش از مصرف داخلی است .کشورهایی که دارای معادن زیر زمینی ، زمین های حاصلخیز، تکنولوژی بهتر و یا از منابع دیگردرآمد برخوردارند ،طبعاً به مردم رفاه بیشتری می دهند و به همان نسبت نیز مردم آنها فرصت کافی برای اندیشیدن ورونق دادن به زندگی خود را به دست می آورند .این واقعیتی است که در طول تاریخ در جوامع مختلف بشری دیده شده است . ملت های فقیر به آموزش و پرورش در حد تعلیمات ابتدایی قانع هستند در حالی که در جوامع ثروتمند زمان بیشتری را به تحصیل اختصاص می دهند . پس کیفیت آموزش و پرورش در کشورهای فقیر و غنی یکسان نیست .
در مورد سوادآموزی با توجه به سوابق تاریخی تا قبل از انقلابات قرن 19 ، در اروپا که شغل اصلی مردم کشاورزی (مردم کم بضاعت )بود مسئله از میان برداشتن بیسوادی مطرح نبود و اولین اقدام بعد از آن انقلابات مباررزه با بیسوادی بود که در کشورهای مرفه بصورت جدی تری مطرح و اقدام شد.برنامه مبارزه با بیسوادی و آموزش همگانی در دانمارک در سال 1852 ، سوئد در سال 1889 و اسپانیا 1911 شروع شد.
حال ببینیم تأثیر عامل جغرافیایی در شکل گیری نظام آموزش در چند کشور اروپایی چگونه بوده است :
نروژ :كشور پادشاهي‌ نروژ در نيمكرة‌ شمالی و نیمکره شرقي‌ قرار دارد و جزو کشورهای اروپاي‌ شمالي‌ و اسكانديناوي‌ محسوب‌ مي‌شود. نروژ، از شمال‌ به‌ درياي‌ بارنتس‌  ( جزو اقيانوس‌ منجمد شمالي‌)، از شمال‌ شرقي‌ به‌ كشور فنلاند و روسیه، از شرِق به‌ كشور پادشاهي‌ سوئد، از جنوب‌ با كشور دانمارك‌ ارتباط‌ دارد و از مغرب‌ به‌ درياي‌ شمال  و درياي‌ نروژ (جزو اقيانوس‌ اطلس‌) محدود است‌.
     باتوجه به نزدیکی اين‌ كشور به قطب‌ شمال‌ انتظار مي‌رود بدلیل سرماي‌ قطب‌ آب‌ و هواي‌ سرد و منجمد كننده‌ داشته‌ باشد ولي‌ تحت‌ تأثير جريان‌ آب‌ گرم‌ گلف‌استريم‌ و بادهاي‌ مرطوب‌ غربي‌ كه‌ از اقيانوس‌ اطلس‌ به‌ داخل‌ كشور مي‌وزند، آب‌ و هواي‌ قابل‌ تحملّي‌ دارد. البته قسمتهاي‌ شمالي‌ کشور داراي‌ سرماي‌ زیاد و قسمتهاي‌ مركزي‌ و جنوبي‌ داراي‌ آب‌ و هواي‌ نسبتاً معتدل‌ با فصل سرمای طولانی است‌. تغییرات دما در این کشور در فصل سرما از 15- تا 2+ متغییر است.
       جمعیت نروژ در شهرها و روستاهای دور از هم و پراکنده اند. تقریباً نیمی از مردم نروژ به کارهای صنعتی مشغولند و اکثراً در روستاها ساکنند و به همین جهت صنعت را به روستاها انتقال داده اند . و خانه های روستایی کانون گرم خانوادگی را تشکیل می دهند و با توجه به شرایط سخت محیطی برای دانش اموزان مناطق دور افتاده مدارس شبانه روزی وجود دارد .خلاصه در نروژ دانش آموزان زمان بیشتری را در خانه می گذرانند و تربیت آنان زیر نظر پدر و مادر انجام می شود و در نتیجه افراد عاطفی بار می آیند. به طوری که در میان آنها مهمان نوازی و محبت زیادی به چشم می خورد. صنایع به طور کلی و صنایع دستی در میان آنها رونق دارد. و همچنین همکاری و معاضدت به نحو بارزی به چشم می خورد.
   نظام آموزشی کار خود را از زندگی روستایی شروع کرد و با پیشرفت صنعت حرکت خود را به سوی سیستمی پیشرفته آغاز کرد. در حال حاضر مدارس نروژ بر پایه دموکراسی و زیر نظر مقامات محلی و شهرداری اداره می شود. در نظام آموزشی نروژ به مقام معلم در حد اعلا ارج می نهند و نقش او در ساختن محیط اجتماعی کاملاً مشهود است .
  این پیشرفت فرهنگی را باید نتیجه وضع جغرافیایی این کشور دانست که خانواده ها را به نحو شایسته به یکدیگر وابسته و نزدیک ساخته و سنت های دیرین زندگی اجتماعی خود را با گفتن داستان های ملی زنده نگه می دارند.
سویس : جامعه سویس ترکیبی است از 25 فرقه پروتستان ، کاتولیک و فرقه های دیگر مسیحی و همه آنها به طور جدی خواهان استقلال خود هستند و هر یک آموزش و پرورش ویژه خود می خواهند .
   از نظر اقتصادی ، بعضی از ایالت ها به کشاورزی و بعضی به کارهای صنعتی مشغولند. فرد سویسی کشاورز بر حسب سنت های دیرین خود به تعلیم و تربیت فرزندان خود علاقه وافر دارد.او علاقه مند است فرزندش را به بهترین مدرسه بفرستد و بهترین نوع تعلیم و تربیت برایش فراهم کند .افتخار یک سویسی آن است که از سیستمی سیاسی و ثابت برخوردار است و از آموزش و پرورش پیشرفته و مترقی بهره می جوید .کشور سویس به داشتن تکنولوژی پیشرفته و صنایع دستی ظریف در دنیا شهرت دارد .دانشکده های فنی سویس در دنیا معروفند .
فرانسه
    با وجود اینکه کشوری کشاورزی است و از خورده مالکین تشکیل شده ، از نظر پیشرفت های علمی و اجتماعی در مقامی بالا قرار دارد .کشاورزی در این کشور بصورت مکانیزه انجام می شود و همکاری مردم به حد اعلا به چشم می خورد و همین عامل باعث شده که آنها بتوانند در مواقع حساس ،کشور را از خطر نجات دهند . فرانسه دارای بهترین معلمان است و به ویژه در سطح ابتدایی به داشتن بهترین نوع کتاب های درسی در جهان شهرت دارد.
  صنایع مهم آن،در اطراف معادن سنگ در شمال کشور قرار دارد. مردم فرانسه به زراعت بیشتر از صنعت توجه کرده اند و به این جهت وابسته به زمین هستند و این خصوصیت آنان را بیشتر به فردگرایی سوق داده است . با اینکه سیستم حکومتی متمرکز بر فرانسه حاکم است، معذالک به علت داشتن خصوصیات اجتماعی خاص خود فردگرایی در آن وجود دارد و از نظر دموکراسی در میان کشورهای غربی نمونه است و ارزش انسانی در آنجا ، جایی پر ارج دارد . با اینکه فرانسه کشوری کشاورز است اما از نظر صنعتی نیز در جهان مقامی شایسته دارد.
عامل تاریخی
مسائل سياسي ، اقتصادي ، عقيدتي و اجتماعي ، در طي اعصار تاريخ با پيشرفت جامعه ارتباط نزديك دارند و در مورد اثرات عوامل تاريخي كشورهاي بلژيك و فرانسه را مورد بررسي قرار مي دهيم .
بلژيك :
 از نظر وضع جغرافيايي كشوري است در سر راه كشورهاي غربي كه در زمان جنگ ، كشور بسيار ناامني مي باشد.از قديم الاايام در جنگ هاي ميان قدرت هاي بزرگ اروپا ، هميشه لطمات شديد اجتماعي ديده است . تنها درسالهاي اخير است كه وحدت و استقلال يافته و قبل از آن به طور مداوم تحت تسلط كشورهاي مجاور بوده است .شعار بلژيك در طي تاريخ چنين بوده « صبر كنيم ، ببينيم چه مي شود ».
همه اين خصوصيات در آموزش و پرورش بلژيك تاثير داشته است. در اين كشور سه نوع دانشگاه دولتي وجود دارد: درليژ ؛ دانشگاه مخصوص فرانسوي زبانان . گنت : دانشگاه ويژه افرادي كه به زبان بومي سخن مي گويند. دانشگاه مخصوص كاتوليك ها.
 
فرانسه :
   فرانسه در دوران فرانسس اول (1547-1515­) از زير نفوذ فئوداليسم خارج شد و بعد از جنگ هاي صليبي كه كاردينال ريشيليو به فرانسه قدرت و اقتدار بخشيد و در آن وحدتي به وجود آورد كه حيثيت و اعتبار فرانسه به حدي رسيد كه در اروپا هيچ كشوري با آن قدرت رقابت و برابري نداشت .
آموزش و پرورش فرانسه در آن زمان بر پايه ي عادات و عقايد و آداب و سنن قومي پايه گذاري شد.حكومت مركزي بر ايالات و ولايات مسلط و بخصوص پس از انقلاب كبير فرانسه، ناپلئون تمركز در حکومت فرانسه را لازم و ضروري دانست و بر اين اساس نظام آموزش و پرورش نيز متمركز گرديد و در طول تاريخ اين وضع همچنان ادامه داشته و هرگز قصد تغييري در آن ننموده اند. درست بر خلاف نظام آموزشي بلژيك كه به روش غير متمركز اداره مي شود.
عامل مذهبي
    درست در نخستين سالهاي نهضت رنسانس، مارتين لوتر مبارزه خود را عليه كليساي كاتوليك در فرانسه آغاز نمود. او در بيان نظرات خود به مسائل ملي و تاريخي و سياسي استناد مي نمود. جنگهاي مذهبي در فرانسه و اروپا مصائب و بدبختي هاي فراواني بوجود آورده بود اما كليسا همچنان در اوج قدرت با بورژوازي دست اتحاد داده بود. بالاخص در كشورهاي كاتوليك مذهب.كليساي كاتوليك نمي توانست مردم را باسواد ببيند . مارتين لوتر مي گفت : « مبارزه با بيسوادي بايد در رأس وظايف دولت قرار گيرد .» و چنين استدلال مي كرد : « سعادت يك ملّت نه به منابع طبيعي و نه به قدرت نظامي آن ارتباط دارد. تنها چيزي كه مي تواند ملتي را خوشبخت سازد ، آموزش و پرورش صحيح است كه قدرت دارد از ملت افرادي دانا ، منطقي ، اخلاقي و واقف به وظايف اجتماعي خود بسازد .»
عامل سياسي
   تصميم گيري در مورد آموزش و پرورش كه از وظايف كليسا است يا حكومت ؟ در طول تاريخ اين سوال بارها عنوان شده و كليسا هرگز به آموزش و پرورش آزادي نداده است و به همين جهت نزاع كليسا و آموزش و پرورش در طي تاريخ سابقه درازي دارد .
    به زعم آزادانديشان، اين جامعه است كه بايد خطوط اصلي نظام آموزش وپرورش را براي خود ترسيم كند. اما در اين جا پرسش هاي فراواني مطرح مي شود: چه نوع آموزش و پرورشي و با چه نوع برنامه هايي مي تواند به نيازهاي جامعه جامه ي عمل بپوشاند؟ نيازهاي جامعه كدامند؟ چه كساني براي تعليم و تربيت فرزندان جامعه انتخاب شوند؟برنامه تحصيلي چه مدت طول بكشد؟ براي توده هاي وسيع جامعه چه نوع تعليم و تربيتي پيشنهاد مي شود!
براي پاسخ به اين پرسش ها بايد به تحولات آموزشي كشورهاي مختلف جهان مراجعه كرد.
كشورهاي اسكانديناوي : در اين كشورها هيچگاه بين كليسا و آموزش و پرورش اختلافي ايجاد نشده زيرا هر دو در يك راه حركت مي كنند و آن هم دموكراسي است. در اين كشورها به علت وضع جغرافيايي خاصشان، سيستم فئوداليته نتوانسته راهي داشته باشد و به همين دليل نظام سياسي و حكومتي، نظامي مطلوب است .
  در نروژ طبق قانون سال 1739 ، در هر يك از روستاها وشهرها بايد مدرسه تأسيس مي شد و تعليمات ابتدايي كم كم (1889 ) به صورت اجباري درآمد و مدارس زير نظر كليسا و آموزش و پرورش به خوبي اداره مي شوند.
  در سوئد، نظارت كليسا بر آموزش و پرورش از دوران هاي قديم بوده و در زمان گوستاوآدلف مدارسي با نام جيمنازيوم در سراسر كشور داير شدند و به صورت مجاني همه فرزندان كشور اعم از فقير و غني را آموزش مي دادند و در سال 1853 تحصيل در اين مدارس اجباري شد. در دانمارك نيز وضع به همين منوال است و اين دو كشور حدود چهارصد سال است به صورت واحد اداره مي شوند.
 در فرانسه ، آموزش و پرورش متمركز و زير نظر مقامات مركزي تاريخچه طولاني دارد و نظام آموزش و پرورش آن تحت نظارت كليسا بوده است. اما ولتر و فلاسفه و روشنفكران ديگر معتقد بودند كه كليسا بايد به وظايف خود بپردازد و اجازه بدهد كه حكومت نظام آموزشي دلخواه را براي جامعه طرحريزي كند و همين افكار موجبات وقوع انقلاب فرانسه را فراهم آورد .
ناپلئون آموزش و پرورش را بر اساس سنت ها و عقايدي كه در ميان مردم رايج بود ، طرحريزي كرد . در حقيقت او بود كه نظام آموزش و پرورش فرانسه را بر پايه ي اعتقادات ملت و آداب و رسوم و فرهنگ مردم آن بنا نهاد و در سراسر فرانسه مدارسي به نام ليسه تاسيس كرد و از سال 1833 تعليمات ابتدايي به صورت عمومي و از سال 1881 به صورت اجباري درآمد . بديهي است كه اختلاف نظر  بين كليسا و آموزش و پرورش در طول تاريخ ادامه داشته و در سال 1880 ويكتور هوگو رسماً اعلام كرد كه آموزش و پرورش بايد مستقلاً كارش را انجام دهد و كليسا نبايد در آن مداخله كند. در حقيقت از آن پس بود كه آموزش و پرورش مستقل شد.
عامل اجتماعي :
بدون شك آموزش و پرورش هر جامعه بايد منعكس كننده افكار و عادات و عقايد آن جامعه باشد و در هر رفرمي كه در جامعه انجام مي گيرد، ردپاي آن ديده شود و همچنين در هر رفرم اجتماعي سنت ها و فرهنگ آن جامعه هم نقش داشته باشد. نقش خانه و خانواده در آموزش و پرورش مهم است و بايد به آن توجه شود. به علاوه براي افراد جامعه داشتن حرفه و شغل از مسائل مهم و حياتي به شمار مي رود و بنابراين آموزش و پرورش وظيفه دارد با آموزش مهارت هاي لازم به افراد ، آنان را براي تصدي شغل مورد علاقه شان آماده كند .
انقلاب صنعتي اروپا چهره آن قاره را تغيير داد. رنسانس در فرانسه ، بر تحولات آموزش و پرورش اثر فراوان داشت . تأثير انقلاب صنعتي در آموزش و پرورش تا آنجا بود كه :
1) فرهنگ طبقه متوسط جامعه را به درون طبقه پايين تر برد و امكانات مالي بيشتري در اختيار طبقه پايين تر اجتماع قرار داد.
2) طبقه متوسط جامعه را از نظر ثروت و امكانات مالي به سطح بالاتري كشاند.
3) كارفرما و كارگر هر دو متوجه شدند كه آموزش و پرورش در ارتقاي سطح زندگي آنان نقش مهم و سازنده دارد.
4) آموزش و پرورش، راحت طلبي و رفاه ناشي از امتيازات طبقاتي را محكوم دانست .
به اين ترتيب القاب و عناويني كه مايه فخر و مباهات افراد و خانواده ها محسوب مي شد، لغو گرديد .
به طور كلي مسائلي كه بر اثر تحول صنعتي در اروپا بوجود آمد و آموزش و پرورش را تحت تأثير قرار داد، عبارت بودند از :
الف : تساوي فرصت هاي آموزشي براي همه طبقات اجتماعي
ب : توسعه برنامه ريزي هاي درسي
ج : توسعه تعليمات حرفه اي
پيشرفت تكنولوژي و وسايل نقليه و غيره روستاها و شهرها را به هم نزديك كرد و از اختلاط فرهنگ روستا و شهر ، فرهنگ جديدي پديد آمد و در نتيجه فرهنگ آسايش و رفاه اجتماعي از سطح شهرها به روستاها منتقل شد .
مي توان گفت كه اين تحولات اجتماعي مستقيماً در نحوه تربيت نوجوانان و جوانان تأثیر گذاشته است .در آموزش و پرورش آنها ، در كاريابي و كارآمدي آنها و حتي در جامعه و طرز تفكر و باورهايشان .
   مثال روشن آن را در ايالات متحد آمريكا مي توان ديد. با اينكه پيشرفت هاي علمي و صنعتي در آمريكا چشمگير است اما اعتبار و حيثيت خانواده در نظام اجتماعي آن كشور محفوظ و اصول عقايد مذهبي مورد تكريم و احترام جامعه قرار دارد. در آمريكا از زمان هاي بسيار قديم عامل مذهب در ميان مردم بسيار قوي بوده است .بعدها دوره دوم استعمار آغاز گرديد. زماني كه كشورهاي بزرگ مثل فرانسه و انگليس در صدد توسعه مستعمرات خود برآمدند در نواحي تحت تصرف كم كم انديشه هاي مساوات و آزاديخواهي در افكار عمومي نضج گرفت و به دنبال آن توجه به دانش و ارزش هاي معنوي بيشتر شد. به اين ترتيب مقدمات انقلاب در آمريكا فراهم مي شد. دموكراسي        مي رفت تا چهره خود را نشان دهد . انديشه هايي از قبيل اينكه انسان آزاد خلق مي شود، همه افراد بشر مساويند ، هيچ كس نبايد حقوق ديگران را ناديده بگيرد و از انسان هاي ديگر بهره كشي كند. در همان زمان بود كه جان لاك گفت :« اعتقادات نبايد وسيله بردگي و بندگي مردم باشد ».
     قرن نوزدهم قرن پيشرفت آمريكا در همه ي زمينه هاي اجتماعي بود .استفاده از منابع طبيعي و رواج صنعت افق جديدي را گشود. مسائلي جديد مطرح شد : مسائل اشتغال ، مسائل دنياي كارگري و بهداشت كارگران ، مسائل اقتصادي و همه اين عوامل بر محتواي نظام آموزش و پرورش در آمريكا موثر واقع شد. پايان جنگ هاي داخلي آمريكا مصادف شد با توجه به تعليم و تربيت و تعليمات عمومي كه آمريكاييان آن را مهم ترين وظيفه خود مي دانستند و شروع به مبارزه با بيسوادي كردند و رقابت در اين زمينه به حدي بود كه ايالت ها در مجموع 30 درصد عوايد خود را به آن اختصاص داده بودند و مردم نيز كمك هاي بي دريغ مي نمودند.
    مسئولان محلي آموزش و پرورش در واقع خود را موظف به اجراي قانون تعليمات عمومي مي دانستند و همه عوامل آموزشي اعم از برنامه هاي آموزش و پرورش، هزينه هاي آموزش و پرورش را زير نظر داشتند. همچنين انديشه هاي نو، از قبيل فرصت هاي مساوي آموزش براي همگان مطرح شد. تئوري هاي جديد علمي و آموزش و پرورش به مرحله عمل درآمد. پيش از پذيرش هر يك از فرضيه هاي آموزشي، آزمايش ها و بررسي هاي وسيعي در مورد آنها انجام مي گرفت. تا آنجا كه آمريكا به صورت آزمايشگاه وسيعي در خصوص مسائل آموزش و پرورش درآمده بود.
آموزش و پرورش برای زندگی
دیدیم که نیازهای اقتصادی چگونه در تغییر شکل جامعه و از بین بردن سنت ها و ایجاد تحولات تدریجی فرهنگی موثر واقع می شود و در نتیجه این دگرگونی ها، فرهنگی نو در جامعه پایه گذاری می شود و ارزش های جدیدی مطرح می شود.
نظریات و تکنیک های جدید آموزشی بر پایه ی چند اصل بنا شده است :
1) احترام به شخصیت کودک
2) تأکید بر خلاقیت و ابتکار و احساس مسئولیت در کودک
3) آزمایش به عنوان اصل مهم در برنامه ریزی آموزشی
4)تأکید بر اصل فعالیت در کلاسهای درس
5) تدریس با به کار گرفتن اصول روانشناسی
6) همکاری بسیار نزدیک بین اولیا و مربیان
و همه این اصول در راستای یک اصل حرکت می نمایند :« آموزش و پرورش برای زندگی »
    جان دیوئی در این باره می گوید: « مهم ترین اصل در آموزش و پرورش عبارت است از آماده کردن نوجوان برای قبول مسئولیت های اجتماعی ». آموزش و پرورش وسیله ای است برای ادامه حیات جامعه و تأمین نیازهای آن .
در آموزش و پرورش نباید فقط به یادگیری مطالب درسی و آموزش مواد تحصیلی اکتفا کرد. مدرسه باید کودک را مرکز ثقل همه فعالیت های خود قرار دهد ، یعنی آموزش و پرورش بر اساس « کودک محوری » پایه گذاری شود .
    آمریکاییان در ابتدا ، متاثر از افکار جان لاک و روسو بودند یعنی از طرز تفکر اروپاییان در باره آموزش وپرورش پیروی می کردند. انگلستان که بر پایه اقتصاد ثابت ، بیشتر به سنت های قومی خود اهمیت می داد به تدریج با افکار جدید، دموکراسی و ازادی آشنا شد.تعلیمات اجباری را پذیرفت و در کشور اجرا کرد.فرانسه که به علل سیاسی همیشه از سیاست تمرکز در حکومت پیروی می کرد و در عین حال به آداب و سنن خود احترام می گذاشت نیز از 1930 تعلیمات اجباری را به مرحله اجرا درآورد. بلژیک نیز در 1936 به این اقدام دست زد. باید گفت در این سه کشور هیچ وقت روش جدید در مقابل روش قدیم قرار نگرفت بلکه بسیاری از محاسن روشهای قدیم در نظام آموزشی حفظ شد .
     آموزش و پرورش جدید در آمریکا بر پایه روانشناسی کودک بنا نهاده شده ، یعنی شناخت کودک و خصوصیات خلقی او و کیفیت رشد جسمی و روحیش. در نظام قدیم آموزشی به برنامه ها و مواد درسی اهمیت می دادند و اکنون به وجود کودک اهمیت داده می شود.در روش قدیم اصالت به آموزش داده می شد ولی حال توجه به کودک، موجودی که دائماً در جهت کمال خود رشد و حرکت می کند. در روش قدیم، کودک عنصری منفعل و فعالیت آموزشی وظیفه معلم برای انتقال معلومات به ذهن شاگردان بود اما در تعلیم و تربیت جدید کودک فعال است و در صدد کشف اطلاعات تازه برمی آید.بدون شک روش جدید تحولی است که در نقطه مقابل روش قدیم قرار می گیرد.
جان لاک پیرو روش تربیت انگلیس بود، یعنی به جنتلمن بودن اهمیت می داد. روسو برای احساسات و عواطف در آموزش و پرورش اهمیت خاص قائل بود .
منشور تساوی فرصت در آموزش و پرورش که کندرسه بر آن تأکید دارد، بدین صورت خلاصه می شود که مسئولان تعلیم و تربیت با انتخاب مواد درسی مشخص و روش یکسان باید سعی کنند کودکان را صرفنظر از طبقات مختلف اجتماعی شان طوری بار آورند که برای جامعه افرادی مفید و کارآمد، آزاد و مستقل و آشنا به قانون و وظایف شخصی و اجتماعی تربیت شوند .
  همچنین نتیجه افکار روسو، تغییرات اساسی در آموزش و پرورش پدید آورد. نظیر تحولی که فلسفه کانت در نظریه های فلسفی دیگر ایجاد کرد. نظرات روسو بیشتر بر احساسات و عواطف تکیه دارد. او در بحث های فلسفی خود کمتر به استدلال و منطق توجه می کند. روسو انسان ایده آل ذکر می کند. او برای فرزند انسان آزادی مطلق می خواهد و همین آزادی مطلق است که در شرایط اجتماعی فراهم نمی شود و به ناچار مولود خیالی او را از جامعه جدا می سازد. روسو اعتقاد دارد که انسان زاییده طبیعت است و در طبیعت آزادی مطلق حکمفرماست و هر چه طبیعی به دست آید، خوب است. جامعه موجب فساد می شود. انسان به خودی خود پاک و منزه خلق شده است و در جامعه به فساد گرایش پیدا می کند .
 
 
برخی از نظرات روسو در تعلیم و تربیت به شرح زیر است :
   1) او پیرو افلاطون است که می گفت :« تحول و دگرگونی در نظام فکری و آموزشی نتیجه ی دگرگونی در نظام اجتماعی است ».
   2) در تعلیم و تربیت روش دانش آموزی از روی کتاب را بیهوده می داند و با آن مخالف است . طبیعت را منبع و منشأ الهام می داند و گفته مشهورش « مدرسه برای زندگی و توسط زندگی »
   3) در مورد تربیت کودک و نوجوان، رشد و تکامل را عامل اصلی می داند و شناخت آن را وظیفه عمده معلم می شمارد .
   4) نقش معلم را هدایت و راهنمایی می داند نه اعمال قدرت .
مجموعه این افکار در هدف ها و محتوای آموزش و پرورش در کشورهای غربی تغییرات اساسی داد .
     در آلمان و سویس، نظریه « فعالیت خود انگیخته » دانش آموزان مورد قبول قرار گرفت. در آلمان بازدو همواره تأکید می کرد : کارهای دستی و علاوه بر آن باغبانی در برنامه درسی دانش اموزان قرار گیرد .
در سویس پستالزی و فروبل نیز بر کشاورزی به عنوان یک ماده درسی تأکید می کردند . البته باغبانی نه به روش کتابی بلکه در عمل. پستالزی معتقد بود یادگیری باید بر اساس عمل انجام گیرد و پیشنهاد می کرد که بازی به عنوان یک ماده درسی در برنامه کلاسی گنجانده شود و آن را اصلی مهم و سازنده می دانست .
    در روسیه تولستوی، رمان نویس بزرگ روسی این اندیشه ها را مطرح می کرد. رومن رولان ، رمان نویس و مورخ فرانسوی در این باره می گوید: «روسو و تولستوی یک خصوصیت مشترک دارند. هر دو بازگشت به طبیعت را توصیه می کنند. تولستوی معتقد است که : هیچ کس حق ندارد به تعلیم و تربیت کودک بپردازد و باید به او فرصت داد که به تربیت خود اقدام کند. اما باید سعی کنیم او را در محیط اجتماعی مناسبی قرار دهیم ».
در نتیجه گسترش این افکار در اروپا ، مدارس جدیدی که همه بر پایه ی عمل و تجربه فعالیت می کردند ، تاسیس گردیدند .
عامل فیزیولوژی
   دوره کودکی در انسان از همه حیوانات طولانی تر است. انسان بر اثر درک، به استقلال وجودی خود می رسد . بچه سایر حیوانات، اندکی پس از تولد، روی پای خود می ایستند و به دنبال خوراک و آذوقه به راه می افتند . بچه انسان ضعیف ترین موجود روی زمین است که زمانی طولانی باید بر او بگذرد تا در سایه نیروی درک بتواند قادر به ادامه زندگی خود گردد.
    استانلی هال و جان دیویی معتقدند که دوران کودکی مهمترین دوره حیات انسان است و تحرک، لازمه زندگی کودک است .فلسفه جان دیویی بر اساس پراگماتیسم بنا شده است .طبق نظر او انسان از راه تجربه به شناخت عالم دست می یابد. تأثیر فلسفه او در تعلیم و تربیت ، دگرگونی های زیادی در روش های تدریس و آموزش بوجود آورد.
جامعه را به مانند موجود زنده می داند و آموزش و پرورش را به منزله روح آن.تعلیم و تربیت فقط آماده ساختن انسان برای زندگی نیست بلکه خود زندگی است .
کلاپرد بر اساس فلسفه استانلی هارد، مدرسه ای در سویس تأسیس کرد که شعار« آموزش و پرورش زندگی است » در آن جلب نظر می کرد و او سعی می کرد برنامه های درسی را بر پایه ی نیازهای کودک تهیه و تنظیم نماید .او در برنامه های خود از پنج اصل مهم پیروی می کرد :
1) تبعیت از قانون رشد و مراحل آن
2) هر عملی در شرایط خاص خود معنی دار و مفید است و شرایط رشد را برای دوره بعدی فراهم می کند .
3) کودک در زمان های خاص نیازهای مشخصی دارد و هر یک از این نیازها را باید به موقع خودش رفع کند .
4) نباید کودک انسان را موجودی ناتوان بدانیم ، او موجودی است که در هر شرایط می تواند خود را با محیط وفق دهد .
5 ) هر فرد دارای خصوصیات ویژه ای است که او را از افراد دیگر متمایز می کند .
       کرشن اشتانیر دانشمند آلمانی ( 1959 – 1932 )که تحت تأثیر فلسفه کانت بود، می گفت : در طبیعت ، انسان تنها موجود قابل تربیت است و هدف تربیت باید این باشد که کودک با فرهنگ جامعه خود آشنا شود و تعلیم و تربیت او بر پایه ی همکاری خانه و مدرسه بنیان گذاری شود و مواد برنامه را مبانی فرهنگی و علمی تشکیل دهد. کودک انسان باید فردی فعال و آزاد باشد. بهترین محیط آموزشی، محیطی است که شرایط رشد مطلوب کودک در آن فراهم باشد. باارزش ترین چیزی که ما به کودک می دهیم آگاهی هایی است که در زمینه های مختلف اجتماعی از راه فعالیت، یعنی کسب دانش از راه عمل در اختیار او می گذاریم .
کرشن اشتاینر اولین کسی بود که به تأسیس مدارس جدید بر اساس اشتراک مساعی بین خانه و مدرسه اقدام کرد . در مدرسه ابتدایی او تنها خواندن و نوشتن و حساب کردن تعلیم داده نمی شد، بلکه دانش آموزان در خلال تحصیل با فنون و حرفه های مختلف آشنا می شدند. در مدرسه او هدف از تحصیل در مدرسه ابتدایی در حقیقت ایجاد انگیزه در نوآموز برای ایجاد کار و تصدی شغل بود.در این دوره دانش آموزان را با مسئولیت های مربوط به کار و حرفه ، وظایف شخصی و اجتماعی و اخلاقی و تکالیف خود نسبت به جامعه آشنا می ساختند .
عامل علمی
  برای تربیت کودک در درجه ی اول باید شخصیت و روند روشد او در مراحل مختلف حیات مورد بررسی و توجه قرار گیرد و به همین علت در آموزش و پرورش جدید، از روانشناسی تجربی استفاده زیادی شده است. جان دیویی اولین کسی بود که که برای اولین بار این مورد را بحث کرد و پس از او کرشن اشتاینر در این باره مطالعات وسیعی کرد .
   در آمریکا،ویلیام جیمز در کتاب« مباحثاتی با معلمان » نظریه های خود را بیان نمود.در فرانسه، امیل دورکهایم جامعه شناس مشهور گفت : « آموزش و پرورش مسئله ی جدی است،نباید خیالبافی را به آن راه داد . امری است که ریشه در تاریخ ملت ها دارد و شناخت آن مستلزم شناخت جامعه و آشنایی با ان است ».
    بینه و برکسون دانش اندازه گیری مبانی و آزمون های روانی و هوش را بنیان نهادند و با کارهای بینه ، روانشناسی تجربی زاده شد .آن گاه ژان پیاژه نظرات خود را در خصوص روند رشد کودک بیان نمود و گفت :« هر چه بیشتر به شخصیت کودک و جریان رشد او توجه شود ، کار آموزش و تربیت او آسانتر خواهد شد » .
    دو صاحبنظر برجسته دیگر در این زمینه مادام منتسوری و دکتر دکرولی بودند که عمده فعالیت آنها روی کودکان عقب افتاده بود. منتسوری معتقد بود که آزادی برای کودک جنبه بیولوژیکی دارد و باید به کودک آزادی مطلق داد و در پرورش او علاقه اش را در نظر گرفت. او همچنین می گفت: « رشد در کودک شامل مراحل مختلفی است. این مراحل طبق روال منطقی به دنبال هم می آیند و هر یک شرایط و ویژگی های مخصوص خود را دارد . هرگاه شرایط دوره ای نادیده گرفته شود ، آثار آن در دوره ی بعدی نمایان خواهد شد .ورزش و کار بدنی و جست و خیز از عوامل لازم برای رشد کودک است.بازی در رشد جسمی و فکری کودک بسیار موثر است زیرا بر اثر آن ، کودک به شناخت قوای بدنی خود و کنترل آنها در موارد لازم، قادر می گردد » .او معتقد بود برای کودکان بالاخص آنان که از سلامت کامل برخوردار نیستند ، روش های خاص تربیتی لازم است نه دارو و درمان.
دکتر دکرولی نقش دوره ابتدایی را بسیار سازنده می داند. او می گوید که آموزش و پرورش باید بر اساس روانشناسی کودک مبتنی باشد. او برای تأثیر محیط بر آموزش و پرورش اهمیت ویژه ای قائل است .
خلاصه نظرات او درین باره بدین شرح است :
1) کودک موجودی است که باید برای زندگی اجتماعی تربیت شود .
2) مدرسه برای زندگی است و زندگی برای استفاده از مزایای جامعه
3) کودک موجودی است در حال رشد مستمر و دائم .
4) کودکان هم سن  از جهات بسیاری با هم تفاوت دارند.
5) هر سنی اقتضای خاص خود را دارد و برنامه های مدرسه باید در جهت آن تدوین شود.
فعالیت و تحرک عامل اصلی تعلیم و تربیت محسوب می شود و در این خصوص ارتباط مداوم معلم و شاگرد ضروری است .
    دکرولی معتقد بود که در آموزش و پرورش کودک در مرکز فعالیت ها قرار دارد و هیچ چیز به اندازه خود او مهم نیست .آموزش بر اساس فعالیت خود کودک نهاده شده است . روش دکرولی بر این پایه استوار بود که همواره علاقه و رغبت کودک ملاک فعالیت های او قرار گیرد و عامل اصلی آموزش و تربیت او به شمار آید .
 
فصل سوم
بخش 1 : هدف های مختلف آموزش و پرورش
در جهان امروز ، با پیشرفت های چشمگیر اجتماعی و صنعتی ، اهداف آموزش و پرورش پیوسته در حال دگرگونی است . اکنون مسائل مهمی که در نظام های آموزشی مطرح می شوند ، عبارتند از :
- گسترش دائمی علم و دانش بشری که برنامه های آموزشی را تحت تأثیر خود قرار می دهد.
- افزایش خواسته های جامعه برای رفع کمبودها و نیازها
- تساوی فرصت برای عموم مردم به منظور استفاده از امکانات آموزشی
هدف این فصل آن است که روشن نماید جوامع مختلف با مسائلی از این قبیل چگونه برخورد می کنند و چه راه حل هایی برای آنها موجود است .
     زمینه های اصلی آموزش و پرورش را نیازهای جامعه تشکیل می دهند و از آنجا که نیازها در جوامع مختلف متنوع هستند ، بنابراین هدف های آموزشی هم در آنها یکسان نیستند. اما در برخی موارد هم هدفهای مشترکی وجود دارد. مثلاً در کشور آلمان از دیرزمان ، هدف عمده نظام آموزشی توجه به وحدت ملی بوده است . برای یک فرد آلمانی ، اطاعت از حکومت مرکزی و اجرای دستورات آن امری لازم و غیرقابل اجتناب است و تصمیم گیری وظیفه مقامات مرکزی است. در صورتی که برای یک فرد انگلیسی مقامات محلی و حکومت مرکزی هر دو صاحبان قدرت به شمار می آیند و در امر اداره کردن منطقه سهم مهم تر از آن مقامات محلی است .
       امیل دورکیم ، جامعه شناس مشهور فرانسه ، می گفت : « آموزش و پرورش وظیفه دارد که سنت ها و آداب و رسوم قومی جامعه را از نسلی به نسل دیگر انتقال دهد. » یعنی آموزش و پرورش نهادی است که جامعه آن را پایه گذاری می کند و هدفهای آن را تعیین می کند و تربیت فرد باید بر پایه ی خواسته های جامعه بنا شود . در سیستم تعلیم و تربیت فرانسه ، بر فرا گرفتن اطلاعات عمومی و مسائل اخلاقی و اجتماعی تأکید فراوان شده است .
    آلن دانشمند انگلیسی معتقد بود به جای تشویق دانش آموزان به فعالیت در کلاس، باید به آنها مجال اندیشیدن بدهد. بنابراین ، فعالیت اگر چه یکی از ارکان آموزش و پرورش به حساب می آید اما نباید مجال فکر کردن را از دانش آموز بگیرد. به طور خلاصه نظر دورکیم و آلن بر شناخت واقعیت ها مبتنی است . آنها معتقدند که اگر انسان واقعیت ها را شناخت ، خوب عمل می کند و در غیر اینصورت اعمال درست نخواهند بود . در تعلیم و تربیت ، هدف اصلی باید خود دانش آموز باشد. هر نظام آموزشی دو وظیفه برعهده دارد :
الف ) آموزش فرد برای خودش
ب ) تربیت فرد به عنوان یک تبعه خوب برای کشورش
      از مقایسه مدل های آموزشی سه کشور فرانسه ، انگلستان و آلمان می توان نتیجه گرفت : فرانسه در درون یک نظام متمرکز ، فرد را بر اساس احساس مسئولیت های فردی تربیت می کند .انگلستان در نظام آموزشی غیرمتمرکز خود ، فرد را برای ساختن جامعه خود پرورش می دهد . آلمان نیز فرد را برای تحکیم اتحاد و یکپارچگی کشورش تربیت می کند .
     در ایتالیا هدف های آموزش و پرورش متأثر از نظام فرانسه است . نظام آموزشی ایتالیا متمرکز است و قصد دارد بهترین ها را تربیت کند. هدف تعلیم و تربیت در ایتالیا ، تربیت افرادی مومن به اصول و عقاید مذهبی و وفادار نسبت به میهن از راه شناخت سوابق تاریخی و سنت ها و آداب و رسوم رایج در آن است .
     سرمایکل سدلر در مورد نظام آموزشی این کشورها می گوید : « در نظام آموزشی آلمان این سوال مطرح است که فرد تحصیل کرده آلمانی توانایی انجام چه کاری را دارد ؟ در نظام آموزشی فرانسه این سوال مطرح است که فرد تحصیل کرده فرانسوی چه مدرکی دارد ؟ در نظام آموزشی انگلستان این سوال مطرح است که فرد تحصیل کرده انگلیسی دارای چه شخصیتی است و به درد چه کاری می خورد؟ و این طرز اندیشه در نظام آموزشی انگلیس، نتیجه سیاست غیرمتمرکزی است که بر نظام فکری مردم آن حکومت می کند .»
      به طور کلی در کشورهای غربی اصالت به فرد داده می شود به جز کشورهای کمونستی که اصالت فرد را ندیده می گیرند. در روسیه ، هدف آموزش و پرورش تحقق ایدئولوژی کمونیستی است. یعنی تربیت افراد مومن به اصول کمونیسم و بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم. در جوامع بشری همیشه بین طبقات مولد و طبقاتی که نقش تولیدی ندارند، از جمله مقامات حکومتی، نزاع و کشمکش برقرار است. نظام اجتماعی ایده آل، آن نظامی است که در آن، این گونه اختلافات به حداقل برسد و این اندیشه ای است که ظاهراً در نظام اجتماعی کمونیستی مطرح    می شود اما در عمل مصداق ندارد !
    نظام سرمایه داری و نظام کمونیستی، هر دو از دموکراسی در آموزش و پرورش یاد می کنند. نظام اجتماعی آمریکا به فرد اهمیت می دهد، زیرا به اصل تفرد توجه دارد. در نظام اجتماعی انگلیس این برگزیدگان هستند که در تربیت آنان سعی و کوشش بیشتر می شود .در آمریکا برای عموم افراد ، چه با استعداد و چه آنها که از بهره هوشی مطلوبی برخوردار نیستند ، امکان پیشرفت وجود دارد ، زیرا در جامعه آمریکا غرض اصلی از آموزش و پرورش تربیت فرد اجتماعی است و بر اساس همین طرز فکر و ایدئولوژی است که توک ویل می گوید : « آمریکا در نهایت به برابری افراد با هم  بیشتر از آزادی آنها اهمیت می دهد . »
فصل سوم
بخش 2 : مدیریت آموزشی
     تئوری های سیاسی در آموزش و پرورش ، موضوعی است که به طور مستقیم با مدیریت در آموزش و پرورش ارتباط پیدا می کند . زیرا هدف های آموزش و پرورش متأثر از سیاست های کلی کشور است و برای تحقق این هدفها باید از افراد ذیصلاح در اجرای   سیاست های مطلوب استفاده شود.
      تا اواخر قرن 18 و 19 آموزش و پرورش به صورت رسمی در اروپا وجود نداشت بلکه زیر نظر کلیسا و انجمن های محلی به صورت غیر رسمی وجود داشت و از زمانی که آموزش و پرورش به عنوان وظیفه رسمی و کشوری بنا نهاده شد . دولت ها مجبور شدند برای اداره مدارس و سازمان آموزش و پرورش ، بودجه ای اختصاص دهند و از اینجا انواع سیاست های مختلف در اجرای این وظیفه ی اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت .
      سیاست آموزشی متمرکز ، یکی از روشهایی بود که برای اداره امور تعلیم و تربیت در برخی از کشورها از آن استفاده شد .از جمله در کشورهای آلمان و روسیه از این روش استفاده کردند.
     در روسیه دموکراسی در آموزش و پرورش دیدگاهی فلسفی دارد که در تربیت بر اساس فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و ایدئولوژی کمونیستی خلاصه می شود . بر حسب این ایدئولوژی تمام فعالیت های آموزشی ، اعم از هدف ها و برنامه ها و اجرای آموزش در کلیه سطوح تحصیلی تحت نظر مقامات دولتی و حزب کمونیست قرار دارد. وزیر آموزش و پرورش عضو رسمی حزب است و به موجب ابلاغی که از طرف حزب دریافت می کند می باید بر کلیه برنامه های آموزشی نظارت داشته باشند. مقامات محلی تا حدی در امور جزئی از جمله نیازهای ساختمانی و یا انتصاب معلمان دارای اختیاراتی هستند ولی در مورد برنامه ریزی ها ، تعیین مواد درسی ، زمانبندی برنامه های آموزشی و تدوین کتاب های درسی در سطوح مختلف درسی اختیاری ندارند.
    مواد درسی در سراسر کشور یکسان است و برنامه ها یکنواخت طرح می شوند و معلم چاره ای ندارد جز در قالب برنامه های طرح شده ، کار کند. بازرس ها از طرف وزیر آموزش و پرورش انتخاب می شوند. آنان کسانی هستند که سوابق ممتد اداری و آموزشی دارند و در طی زمان خدمت لیاقت و شایستگی خود را به اثبات رسانیده اند. وظیفه آنها جلب رضایت معلمان و مدیران و برقراری انضباط در مدارس است . اینان بر کلیه فعالیت های اداری و آموزشی منطقه نظارت دارند.
    نظام آموزشی در بیشتر کشورهای غربی غیرمتمرکز است و تنها در برخی از کشورها ، از جمله آلمان و فرانسه و ایتالیا متمرکز است و از امتیازات نظام آموزشی متمرکز می توان گفت : تقریباً همه مردم دارای فرصت های مساوی برای استفاده از تعلیم و تربیت هستند . حتی روستاها و مناطق دور افتاده نیز از کیفیت آموزشی مطلوب برخوردارند .در مقابل کشورهایی نظیر انگلستان و سویس دارای نظام غیر متمرکز هستند . نظام آموزشی انگلستان یک نمونه کامل از نظام غیرمتمرکز است .
    در مورد حدود اختیارات در سیستم های مختلف آموزشی ، اصل کلی این است که تقسیم اختیارات میان حکومت مرکزی و حکومت های محلی مبنایی منطقی داشته باشد. در نظام آموزشی بلژیک این اصل تا حدودی رعایت شده است .فرانسه در درون حکومت متمرکز ، سعی دارد این اصل را رعایت کند. در نظام آموزشی متمرکز هلند وضع کاملاً متفاوت است. اختیارات زیادی به استانها و شهرستان ها داده شده است. انتخاب کتاب های درسی و برنامه های آموزشی و تأسیس مدارس خصوصی به عهده استان و شهرستان ها است و بیشتر بودجه مدارس از طرف مقامات محلی تأمین می شود و کیفیت کار آنها یکنواخت نیست و به طور کلی مقامات محلی نسبت به ایجاد ساختمان مدارس و تأمین هزینه های آموزش و پرورش اقدام می نمایند.
    در نظام متمرکز آموزشی فرانسه مقامات محلی اختیارات محدودی دارند و برای اداره هر شهرستان، طبق تقسیمات کشوری،یک نفر به عنوان رییس آموزش وپرورش از طرف حکومت مرکزی انتخاب می شود که معمولاً باید درجه تحصیلی دکترا داشته باشد و به او اختیارات زیادی در اداره امور داده می شود . مسئله مهم و حائز اهمیت در نظام آموزشی فرانسه یکی اجرای امتحانات کلیه مدارس و مقاطع تحصیلی زیر نظر مستقیم وزارت آموزش و پرورش انجام می گیرد و دیگری انتخاب دانشجو برای تربیت معلم که وزارت آموزش و پرورش آن را دقیقاً زیرنظر دارد.
    فرانسه این نظام را  از سال 1808 یعنی دوران حکومت ناپلئون به مرحله اجرا درآورده است .در سیستم آموزشی فرانسه ، انتخاب بهترین ها ، همیشه مطرح بوده است. برخی از کشورها ی اروپایی مثل ایتالیا ، نظام آموزشی فرانسه را مورد تقلید قرار داده اند.
      در نظام آموزشی ایتالیا وزیر آموزش و پرورش از اختیارات تام برخوردار است و مدیریت خود را از طریق مدیران کل بر استانها اعمال می کند. مدیران کل هم تعدادی بازرس برای نظارت بر حوزه ی آموزشی خود انتخاب می کنند. در مناطق شورای محلی که اعضای آن را یک استاد دانشگاه ، یک دبیر، یک پزشک و چند نفر معتمد محلی تشکیل می دهند و زیر نظر بازرسان و با حکم وزیر انجام وظیفه می نمایند که بر همه فعالیتها نظارت دارند.
     نظام آموزش و پرورش در آلمان متمرکز است ولی سیستم آموزشی آن با فرانسه متفاوت است .در نظام آموزشی آن دولت مرکزی و مقامات محلی با هم همکاری نزدیک و جدی دارند . سویس که به 25 منطقه ( کانتون ) تقسیم شده است .در رابطه با اجرای آموزش هر کانتون دارای اختیاراتی است اما سیاست کلی را حکومت مرکزی تعیین می کند .برنامه ریزی درسی و امتحانات زیر نظر حکومت مرکزی است. در سویس مردم به چهار زبان صحبت می کنند . آموزش و پرورش مجانی و اجباری و متناسب با نیازهای منطقه است .معلمان را شورای محلی استخدام می کنند و به معلمان علاوه بر حقوق ، وسایل ضروری زندگی داده می شود.از نظر دموکراسی تاریخی ، سویس در بین کشورهای اروپایی شناخته شده و ممتاز است .سویس بخوبی دریافته که آموزش وپرورش می تواند در ساختن جامعه چه از نظر اقتصادی و چه اجتماعی نقش مهمی ایفا می کند.
    در کشورهای اسکاندیناوی مردم برای دخالت در امور مملکتی اختیارات زیادی دارند.در انگلستان و سوئد، نروژ این وضع کاملاً به چشم می خورد.در این کشورها کاپیتالیسم و سوسیالیسم در کنار هم دیده می شوند.مدیریت آموزشی تحت تأثیر دو نیروی کلیسا و مردم قرار دارد. در این کشورها هر یک از مناطق شهرداری ،شورایی به عنوان شورای مدارس انتخاب می کنند . شورا مامور تهیه و تنظیم امور مدارس اعم از برنامه ها و انتخاب معلمان است . مطلب دیگر در مورد این کشورها این است که در مناطق آموزشی علاوه بر شورای محلی ، شورای دیگری به نام شورای والدین هم وجود دارد که وظیفه اش نظارت بر حسن جریان آموزشی و بویزه انتخاب و انتصاب معلمان و بالاخص انتخاب داوطلبان برای تحصیل در مراکز آموزشی تربیت معلم  است. در کشورهای اسکاندیناوی به طور کلی نظام آموزشی غیرمتمرکز است . نظام آموزشی هلند و بلژیک غیرمتمرکز و در عین حال متمایل به متمرکز است .
نظام آموزشی انگلستان و آمریکا کاملاً غیر متمرکز است .از نظر مالی ، تفاوت نظام آموزشی انگلستان و آمریکا دراین است که در آمریکا 50درصد هزینه های آموزشی توسط مقامات دولتی تأمین و پرداخت می شود .در صورتی که در انگلستان دو سوم بودجه آموزش و پرورش را دولت و یک سوم ان را مردم تأمین می کنند .نظام آموزشی انگلستان اکنون متمایل به متمرکز است ولی اصول آموزشی همچنان غیرمتمرکز باقی است .